هذیان

ساخت وبلاگ

خواب به بی راهه می کشد. قلم از دست می رود. شب حجمه ی تاریکش را می نشاند و من هنوز اینجا زنده ام.

به خیال پردازی شکاف دیوار و زمزمه های محو تابستان و خستگی بی انتهای روح خانه ام که ترسیده، نشسته ام مگر صدای سال های پیشین از پشت این باد غم گرفته به گوش برسد.

تمامی آنان و آنچه فراموش کرده، به خاک سپرده بودم، صورت هایی شدند که زیر جریان آب با چشم هایی گشاده مرا می نگرند.

پشت سرم سایه ی تاریکی ست که قد بلند میکند. کش می آید، در بر می گیرد.

کتابی نیمه باز کنار دستم می خواند: "مثل دری لولا شده به فراموشی، آرام آرام، از دیدم خارج شد.. ."

Suicide Letters1...
ما را در سایت Suicide Letters1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cluinil2 بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 4:42