Suicide Letters1

ساخت وبلاگ
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

Suicide Letters1...
ما را در سایت Suicide Letters1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cluinil2 بازدید : 20 تاريخ : جمعه 10 فروردين 1403 ساعت: 13:53

خواب به بی راهه می کشد. قلم از دست می رود. شب حجمه ی تاریکش را می نشاند و من هنوز اینجا زنده ام. به خیال پردازی شکاف دیوار و زمزمه های محو تابستان و خستگی بی انتهای روح خانه ام که ترسیده، نشسته ام مگر صدای سال های پیشین از پشت این باد غم گرفته به گوش برسد. تمامی آنان و آنچه فراموش کرده، به خاک سپرده بودم، صورت هایی شدند که زیر جریان آب با چشم هایی گشاده مرا می نگرند. پشت سرم سایه ی تاریکی ست که قد بلند میکند. کش می آید، در بر می گیرد. کتابی نیمه باز کنار دستم می خواند: "مثل دری لولا شده به فراموشی، آرام آرام، از دیدم خارج شد.. ." Suicide Letters1...ادامه مطلب
ما را در سایت Suicide Letters1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cluinil2 بازدید : 88 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 4:42

I've been in Istanbul for almost three weeks now. I've been to the city maybe one or two times. just to get some stuff I wanted and then straight back to the university. I'm taking part in a super intensive program here and I am exhausted beyond belief. I haven't slept much. maybe one or two hours a night since i got here. I skip most meals (which is not really a problem) but OH! MY! GOD! THE PRESSURE! and it's not just me. there are twelve of us. none of us are the same people who got here. It's weird how people lea to adapt. How they are capable to change their habits and push themselves to a point that you might think: My God! That person is dead after this. To be honest, I’m enjoying this. Not the pain. Not the sleep deprivation. But the fact that I’m so fucking tired BECAUSE I’m doing something to be better. I’m forcing myself to go on. I think about what I want, where I want to be, and why I did this in the first place. It makes me want to keep going. And I can’t shake of this feeling that I can do more. While writing this, I feel disappointed in myself, yet proud. It’s hard to explain. Maybe to phrase it properly I should say I’m proud of myself for not wanting to give up after feeling such disappointment towards myself. I’m still dealing with my depression. With the dark, thick, fog of sorrow that lurks around my mind. There’re not enough heavy metal songs to keep me sane and safe from these shitty feelings. On my first week here, I messed up my second TP. The ir Suicide Letters1...ادامه مطلب
ما را در سایت Suicide Letters1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cluinil2 بازدید : 84 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 4:42

می‌خواستم چه بنویسم؟ یک چیزی توی سرم بود که آمدم. یادم نیست. اشکالی ندارد. به هرحال وقتش بود. داشتم دوباره له می‌شدم. این روزها همش باید حواسم به خودم باشد. روحم شبیه سقف سوراخ سوراخ خانه‌ای در یک شب بارانی‌ست. سطل و کاسه و قابلمه به دست به هرطرفی می‌دوم که همه چیز به خیر بگذرد. که اگر این طوفان را پایانی بود، فردا صبح بالای همان تپه‌ای باشم که در خواب‌های می‌بینم. اگر این دنیا دنیای ایده‌آلی بود، اگر من ماجراجو بودم و دنیا پر بود از مکان های ناشناخته و احساسات کشف نشده و رویاهایی که منتظر برآورده شدن بودند... خب حالا که نیست. ولش کن اصلا. سوالم این است که دقیقا کجای این زندگی دست ماست؟ ناخواسته متولد شدم، ناخواسته بزرگ شدم، ناخواسته کسی شدم که کسی نمی‌خواست. آخرش هم قرار است ناخواسته بمیریم لابد. حوصله‌ام از همه چیز سر می‌رود. هیچ چیز... هیچ چیز وجد نمی‌آفریند، هیج چیز زندگی طلب نمی‌کند. همه چیز در خطی ممتد، بی‌انتها و بی‌هدف به جلو می‌رود و هیچوقت هیچ چیز تازه نیست. حوصله‌ام نمی‌کشد بیشتر برایت بگویم. فقط خواستم بدانی که هنوز دارم سگ‌دو می‌زنم. خیالت تخت. Suicide Letters1...ادامه مطلب
ما را در سایت Suicide Letters1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cluinil2 بازدید : 94 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 6:56

داشتم موهایم را سشواز می‌کشیدم که شلنگ تخته اندازان آمد تو و یکی خواباند زیر گوشم. بی مقدمه، بدون برنامه ریزی. چشم هایش سرخ سرخ بود و نفس هایش سنگین. یک لحظه هجوم خشمی که از شکمم بلند و شد و تا زیرگلویم بالا آمد را حس کردم. نفسم را آرام بیرون دادم و بعد دستم هایم شل شدند. آویزان و بی حرکت دو طرف بدنم ماندند. سشواری که در لحظه ی اصابت خاموش شده بود در یک دستم و برسم در دست دیگرم بود. نگاهم را هم انداختم پایین و منتظر سیلی بعدی ماندم. حقم نبود. نمی‌دانستم اصلا همان اولی از کجا سر و کله‌اش پیدا شده بود. بی‌آنکه چیزی بگوید و همانقدر ناگهانی که وارد شده بود، پشت کرد و رفت. سشوار و برسم را گذاشتم روی میز و به تصویر خودم توی آینه خیره شدم. به چشم هایم که هیچ نوری نداشتند. به دهانم که بسته مانده بود و سرخی جای انگشتانش روی صورنم. به فریادی که توی گلویم خشک شده توجهی نمی‌کنم، بلاخره می‌رود پی کارش. البته که جای دوری هم نمی‌رود. می‌رود پیش هزاران هزار فریاد و سیل خشم دیگری که جایی توی شکمم پنهان کرده ام. می رود که بخشی از چاشنی بمبی شود که زمانی برای انفجارش مشخص نکرده‌اند. به خودم لبخند می‌زنم. به خودم که باید مهربان باشد. باید بقیه‌ی آدم ها را هم در نظر بگیرد. به خودم که یک عالم زور زده که مرا دوست داشته باشد و حالا همه جایش درد می‌کند. زیر چشم هایش سیاه شده و به سی سال نرسیده یک عالم موی سفید ریخته لای قهوه‌ای هایش. اشکالی ندارد. این چیزها برایم مهم نیست. همه پیر می‌شوند. موی همه سفید می‌شود و گوشه‌ی چشم همه چروک می‌نشیند. حالا دیر و زودش آنقدرها هم مهم نیست. به این چیزها که فکر می‌کنم دست هایم می‌لرزند. زور نگه داشتن هیچ چیز را ندارم. از جایم بلند می‌شوم، دلم می‌خواهد حرف بز Suicide Letters1...ادامه مطلب
ما را در سایت Suicide Letters1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cluinil2 بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 6:56

  Im dying man! its a shitty life. how can someone keep on living with all the shit going around?  you see, you'll never know what's gonna happen to you. to the actual you. that's the big surprise. that's the secret that will forever be a secret. actualy not forever. just till the moment you die. you can make plans. you can even achieve your goals, you can become whatever you wanna be on the outside, but what you'll evantualy become on the inside is totally unknown. i've always believed that no one will ever figure out who I really am, but lately I've been thinking if I know who I am. cause I dont and it's killing me.  I feel like Im stuck in between. between who I wanna be and who my parents want me to be. I've forgot everything and I dont have a clue about what shoud i do. Im running back and forth. like a hung body in the middle of a rye. wind blowing on me and my mind is traveling far far away.  yeah Im sad. maybe Im depressed. maybe I wanna kill myself or maybe I dont. or it could be that Im overreacting. how long? someone please tell me how long is it gonna take for me to be saved. cause I know I need saving and I dont know anyone besides myself well suited for the job. but the point is... even im not the right person to save myself from the madness in my head. God I wish i was never bo. it's a forced life. it's a lie within a lie within a lie. i have to break free but I dont have the courage to do so. im still afraid of falling. i still have nigh Suicide Letters1...ادامه مطلب
ما را در سایت Suicide Letters1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cluinil2 بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 6:56

چیزی درباره ی این پاییز مرا هی می خورد. می نشینم گوشه ی خانه ی خاکستری ام و از سرما خودم را می پیچم لای پتو. منتظر عبور ثانیه ها. اینکه هی صدای تیک تاک ساعت توی گوشت بپیچد و بدانی که همه ی دنیا را به خیال مرگی زودهنگام رها کرده ای. باران بزند به شیشه و هی فکر کنی که چرا امثال پاییز شبیه هیچ چیز نیست. چرا هنوز گیر ک Suicide Letters1...ادامه مطلب
ما را در سایت Suicide Letters1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cluinil2 بازدید : 99 تاريخ : دوشنبه 28 آبان 1397 ساعت: 3:07


ساعت را به گوشت مى چسباندى

حس مى کردى دارى مى افتى

برتخت دراز مى کشیدى

دست به سینه مى شدى و خواب دنیاى بى تو را مى دیدى

خواب فضاى زیر درختان

خواب فضاى تو اتاق

خواب فضایى که حالا از تو خالى ست

و مشغول مردنت بودى

و هیچ چیز جلودارت نبود

نه نفس کشیدنت

نه زندگى ات

نه زندگى اى که میخواستى

نه زندگى اى که داشتى

هیچ چیز جلودارت نبود



- مارک استرند

Suicide Letters1...
ما را در سایت Suicide Letters1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cluinil2 بازدید : 107 تاريخ : شنبه 12 خرداد 1397 ساعت: 15:19

Luinil خانه سرآغاز تماس با من طبقه بندی موضوعی روزمردگی :)  (۲۱) شِرنوشت  (۱۱) hell days  (۹) the other side of my life  (۱۳) not mine  (۵) Suicide Letters  (۴) کلمات کلیدی yanni one man's dream بایگانی آخرین مطالب ۹۶/۰۶/۰۹ پژواک ۹۶/۰۴/۲۵ Sl4 ۹۶/۰۳/۲۶ Abcd ۹۶/۰۳/۱۷ SL3 ۹۶/۰۳/۰۸ Sl2 ۹۶/۰۳/۰۷ Suicide Letters1 ۹۶/۰۲/۱۴ سیاهچاله ۹۶/۰۲/۰۶ music box ۹ Suicide Letters1...ادامه مطلب
ما را در سایت Suicide Letters1 دنبال می کنید

برچسب : پژواک, نویسنده : cluinil2 بازدید : 114 تاريخ : جمعه 17 شهريور 1396 ساعت: 19:09

عجیب است که در خوابی هفتاد ساله، اتفاقات خوب خودآگاهت را بیدار می کنند. عجیب است که ذهن دلخوشی ها را پس می زند. انگار که هرچقدر درد بیشتر می شود زندگی واقعی تر به نظر می رسد. صدای گریه ای تو سرم پیچیده که هرچند واقعی نیست، اما آشناست. آشنا از خوابی پنج ساعته که هفتاد سال طول کشید. انگار که خاطره ه Suicide Letters1...ادامه مطلب
ما را در سایت Suicide Letters1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cluinil2 بازدید : 87 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 3:01